کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

پروژه کوتاه کردن مو و سلمونی آقا کسرا توسط خودش

هروز که میگذره با بزرگ شدن کسرا جون تاری به فر موهاش  اضافه میشه و معضل شستن  مو  در حمام ادامه داره و بعدش هم شونه کردن پس از استحمام که همیشه با اعتراض  گل پسر مواجه هستیم .  ار اونجایی که بابای  کسرا به آرایش مو وارده و عید پارسال موهاشوکوتاه کرده بود تصمیم گرفتیم موهای کسرا جون توسط بابا کوتاه بشه و برای اینکه دستگاه را ببینه و ترسش بریزه  اصلاح مو را به دست خودش دادیم تا خودش موهاشو کوتاه کنه چند باری هم بابا شونه دستگاه را به سر من  و خودش کشید و گفت ببین که من و مامان هم موهامونو کوتاه میکنیم.  خلاصه بعد از گرفتن دستگاه و بازی کردن آخرش هم زی...
29 بهمن 1390

پروژه کوتاه کردن مو و سلمونی آقا کسرا توسط خودش

هروز که میگذره با بزرگ شدن کسرا جون تاری به فر موهاش اضافه میشه و معضلشستن مو در حمام ادامه داره و بعدش هم شونه کردن پس از استحمام که همیشه با اعتراض گل پسر مواجههستیم. ار اونجایی که بابای کسرا به آرایش مو وارده و عید پارسال موهاشوکوتاه کرده بود تصمیم گرفتیم موهای کسرا جون توسط بابا کوتاه بشه و برای اینکه دستگاه را ببینه و ترسش بریزه اصلاح مو را به دست خودش دادیمتا خودش موهاشو کوتاه کنه چند باری هم باباشونه دستگاه را به سر من و خودش کشید و گفت ببین کهمن و مامانهم موهامونو کوتاه میکنیم. خلاصه بعد از گرفتن دستگاه و بازی کردن آخرش هم زیر بار مو کوتاهی نرفت و ما بیهوده فقط وقت تلف کردیم عکس سلمونی آقا کسرا توسط خودش در ادامه مطلب ...
29 بهمن 1390

قشنگترین خاطره از باسواد شدن پسر گلم کسرا

اوایل بهمن ماه 1390 بود من از سر کار به خونه اومدم طبق معمول شما با بابا جلو در ورودی برای خوش آمد گویی ایستاده بودین من هم بوسیدمت و اومدم توی خونه بلافاصله و پشت سر هم میگفتی مامان بشین وقتی نشستم بابا با تکه های کاغذی که از قبل برش زده بود روبروت ایستاد و مثل یک معلم ازت میپرسید و شما هم پشت سر هم و بدون مکث جواب میدادی اونقدر من متعجب شده بودم که در عین شوکه شدن همش تشویقت میکردم و میگفتم آفرین مامان جون درست خوندی و خوشحالی تو وجودت موج میزد که میتونی بخونی چون همش با شادی میخوندی کلماتی که خوندی اینها بودند مامان -بابا- داد- آب- کسری- نی نی- بابا آب داد -برف-شیر-مار-موش-بابانان داد-توپ-تام و جری  عکس در ادامه مطلب &nbs...
25 بهمن 1390

قشنگترین خاطره از باسواد شدن پسر گلم کسرا

اوایل بهمن ماه 1390 بود من از سر کار به خونه اومدم طبق معمول شما با بابا جلو در ورودی برای خوش آمد گویی ایستاده بودین من هم بوسیدمت و اومدم توی خونه بلافاصله و پشت سر هم میگفتی مامان بشین وقتی نشستم بابا با تکه های کاغذی که از قبل برش زده بود روبروت ایستاد و مثل یک معلم ازت میپرسید و شما هم پشت سر هم و بدون مکث جواب میدادی اونقدر من متعجب شده بودم که در عین شوکه شدن همش تشویقت میکردم و میگفتم آفرین مامان جون درست خوندی و خوشحالی تو وجودت موج میزد که میتونی بخونی چون همش با شادی میخوندی کلماتی که خوندی اینها بودند مامان -بابا- داد- آب- کسری- نی نی- بابا آب داد -برف-شیر-مار-موش-بابانان داد-توپ-تام و جری عکس در ادامه مطلب ...
25 بهمن 1390

آن روی سکه کسرا خان

با سلا به تمامی دوستانم میخوام یک کوچولو از شیطنت های کسرا  جون واستون بنویسم کارهایی که به قیافه معصومانه پسر گلم نمیخوره اولین خرابکاری کنده کاری روی دیوار بود که با برس  به دیوار میکوبید بالا رفتن از میز دراور و پاتختی ها شکستن شیشه میز کوچک پذیرایی و پرتاب اشیا   از هر زاویه ای خورد کردن شیشه میز ناهازخوری که لبه اون ترک برداشته. شکستن کاسه و لیوان  در اثر پرتاب . پیدا شدن کلید یخچال در محفظه جای پودر لباسشویی . ایستادن روی ماشین برای دسترسی به میز و بالا رفتن از آن جهت فضولی  بالا رفتن از مبل جهت دست زدن و فتح و پیروزی و ماجرا همچنان ادامه دارد     ...
24 بهمن 1390

آن روی سکه کسرا خان

با سلا به تمامی دوستانم میخوام یک کوچولو از شیطنت های کسراجون واستون بنویسم کارهایی که به قیافه معصومانهپسر گلم نمیخوره اولین خرابکاری کنده کاری روی دیوار بود که با برس بهدیوار میکوبید بالا رفتن از میز دراور و پاتختی ها شکستن شیشه میز کوچک پذیرایی و پرتاب اشیا ازهر زاویه ای خورد کردن شیشه میز ناهازخوری که لبه اون ترک برداشته. شکستن کاسه و لیوان در اثر پرتاب. پیدا شدن کلید یخچال در محفظه جای پودر لباسشویی. ایستادن روی ماشین برای دسترسی به میز و بالا رفتن از آن جهت فضولی بالا رفتن از مبل جهت دست زدن و فتح و پیروزی و ماجرا همچنان ادامه دارد
24 بهمن 1390

خاطرات تفنگ بازی و ماشین پلیس

 بعداز ظهر پنجشنبه ٢٠/١١/١٣٩٠  بود که واسه خرید رفتیم فروشگاه شما هم با ما اومدی و مستقیم رفتیم قسمت اسباب بازیها من هم حق انتخاب را به خودت واگذار کردم که هرچی دوست داری برداری و از این همه اسباب بازی تفنگ را انتخاب کردی وقتی هم که اسباب بازی دیگه ای رو بهت پیشنهاد میدادم باز هم تفنگ رو ترجیح میدادی من و بابا هم دوست داشتیم که تفنگو برداری که خوشبختانه سلیقه هامون یکی بود تا خونه هم به منو بابا تیر اندازی کردی و هم به خودت .من هم از تمامی صحنه های تیر اندازیت  مخصوصا از مبل بالا رفتنات و شیطنتت و بازی با ماشین پلیست عکس گرفتم  عکس در ادامه مطلب     ...
23 بهمن 1390

خاطرات تفنگ بازی و ماشین پلیس

بعداز ظهر پنجشنبه ٢٠/١١/١٣٩٠ بود که واسه خرید رفتیم فروشگاه شما هم با ما اومدی و مستقیم رفتیم قسمت اسباب بازیها من هم حق انتخاب را به خودت واگذار کردم که هرچی دوست داری برداری و از این همه اسباب بازی تفنگ را انتخاب کردی وقتی هم که اسباب بازی دیگه ای رو بهت پیشنهاد میدادم باز هم تفنگ رو ترجیح میدادی من و بابا هم دوست داشتیم که تفنگو برداری که خوشبختانه سلیقه هامون یکی بود تا خونه هم به منو بابا تیر اندازی کردی و هم به خودت .من هم از تمامی صحنه های تیر اندازیت مخصوصا از مبلبالا رفتنات و شیطنتتوبازی با ماشین پلیست عکس گرفتم عکس در ادامه مطلب ...
23 بهمن 1390

اولین خاطرات برف بازی کسرا جون

سلام مامانی یک خاطره خیلی قشنگ از برف بازیت دارم. صبح پنجشنبه 13/11/90 بود که من و شما وبابا واسه تفریح به شهرک پردیس رفتیم و چون برف باریده بود من خیلی خوشحال شدم  میتونیم کمی با هم برف بازی کنیم وقتی از ماشین پیاده شدیم و روبرف ها راه رفتی خیلی هیجان داشتی و این اولین تجربه برفیت بود واست آدم برفی درست کردم و چشم و ابرو واسش گذاشتم از گوله های برفیکه  به هوا پرتاب میکردم لذت میبردی و میخندیدی و به برف ها دست میزدی انروز اونقدر بهت خوش گذشت که  چندین بار به خاطرت از ماشین پیاده شدم تا برف بازی کنی این هم یکسری عکس برف بازی کسرا جون که در ادامه  مطلب گذاشتم    ...
15 بهمن 1390

اولین خاطرات برف بازی کسرا جون

سلام مامانی یک خاطره خیلی قشنگ از برف بازیت دارم. صبحپنجشنبه 13/11/90 بود که من و شما وبابا واسهتفریح به شهرک پردیسرفتیم وچون برف باریده بود من خیلی خوشحال شدم میتونیم کمی با هم برف بازی کنیم وقتی از ماشین پیاده شدیم و روبرف ها راه رفتی خیلی هیجان داشتی و این اولین تجربه برفیت بود واست آدم برفی درست کردم و چشم و ابرو واسش گذاشتم ازگوله های برفیکه به هوا پرتاب میکردم لذت میبردی و میخندیدی و به برف ها دست میزدی انروز اونقدر بهت خوش گذشت که چندینبار به خاطرت از ماشین پیاده شدم تا برف بازی کنی این هم یکسری عکس برف بازی کسرا جون که در ادامه مطلب گذاشتم ...
15 بهمن 1390